loading...

آئین مستان

متن سینه زنی اربعین حسینی,سینه زنی اربعین حسینی,متن مداحی اربعین حسینی,مداحی اربعین حسینی,متن نوحه اربعین حسینی,نوحه اربعین حسینی,متن سینه زنی شور اربعین,سینه

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2232 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1745 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1292 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 695 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 606 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6709 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2843 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3810 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3240 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3568 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4140 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5892 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4370 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4181 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 492 زمان : نظرات (0)

چقده تو این چهل روز بی تو سختی کشیدم

چقده تو این چهل روز پی ناقه دویدم

چقده دلم می خواست که ببینمت اما

سر تو روی نی بود به سرت نرسیدم

به سرت نرسیدم، نرسید هیچکی به دادم

خاطرات تو داداش مگه میشه بره یادم

تو بگو مگه آخه چقده صبر داره آدم

صبرمو مثل سرت بریدن حسین

با لگد حساب من رسیدن حسین

شامی ها همه مثل یزیدن حسین

زینبم به کربلا رسیدم حسین..........

ناراحتم از دوری ولی چاره ندارم

تو بگو اگه زینب خوشی داره ندارم

به دیدن تو داداش اومدم ولی افسوس

چادری به جز این چادر پاره ندارم

آره چاره ندارم به جز اینکه اشک بریزم

یا اینکه بگم از درد دل و حال مریضم

نمی دونی چه کرده با من این دوری عزیزم

مثل یک شکسته قلبم حسین

گریه کن که گریه داره  قصه ام حسین

یک نفس میون راه نشستم حسین

زینبم به کربلا رسیدم حسین..........

تا همیشه میمونه غمی که توی سینه اس

خواهرت راهی کن رهسپار مدینه اس

میدونی رباب میخواد کنار تو بمونه

روضه خون ما تو راه تا مدینه سکینه اس

هنوز هم صدای گریۀ اصغر توی گوشم

هنوزم قد سیراب شدنم آب نمی نوشم

تا اون وقتی زنده ام برای تو مشکی میپوشم

اومده وداع کنه باهات خواهرت

من دارم میرم مدینه با دخترت

تو بمون کنار اصغر و اکبرت

زینبم به کربلا رسیدم حسین..........

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 485 زمان : نظرات (0)

گمان مدار که رفتم و تو را رها کردم

 چهل شب است که هرشب تو را دعا کردم
چهل شب است که دور سر تو گردیدم

چهل شب است که دائم تو را صدا کردم
به جد و مادر پهلو شکسته ام سوگند

 که شام را به عزای تو کربلا کردم
زینب آمد شام را یکباره ویران کرد و رفت

 خطبه خواند و شام را شام غریبان کرد و رفت

به جد و مادر پهلو شکسته ام سوگند

 که شام را به عزای تو کربلا کردم
چهل عروج به هر سو که دیده بگشودم

تورا نگاه به بالای نیزه ها کردم

نشد به مقتل خون بوسه بر رخت بزنم

 تنت به دست گرفتم خدا خدا کردم
به خون سرخ تو صورت نگار میکردم

 گلاب اشک به زخمت نثار میکردم
تو در مبارزه کار امام میکردی

به زیر کوه مصیبت قیام میکردی
زنوک نی دشمن هماره میدیدم

 که پا به پای سرم فتح شام میکردی
ز هر طرف که سرم را به نیزه میدیدی

به روی غرق به خونم سلام میکردی
به اشک چشم همه دوستانمان سوگند

که خواب را تو به دشمن حرام میکردی
اگر چه نخل شرف آب خورد از خونم

به جان فاطمه تا حشر از تو ممنونم

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 814 زمان : نظرات (0)

برید کنار میخوام سَرُ ببینم

زخمایِ روزِ آخر رو ببینم

جلو چشامُ نگیرید که میخوام

پارگی هایِ حنجرُ ببینم

"مَن الَّذی ایتَمنی "بابایی

دیگه تو آغوشِ منی بابایی

این همه جا رفتی دلت نیومد

به دخترت سر نزنی بابایی

لبای غرق خون با تو چه کرده چوب خیزرون

زده چه ضربه ای شکسته دندونِ تو از همون

حالا که اومدی کنار من بمون

جایِ طناب رو تنمِ بابایی

زخمیِ دور گردنم بابایی

محلۀ یهودیا شلوغ بود

کاشکی فقط میزدنم بابایی

میون نامسلمونا حَرم رفت

اِنقده اونجا داد زدن سرم رفت

کاشکی فقط میزدنم بابایی

یه دسته موهام با گُل سَرم رفت

شبی که گُم شدم ، صدا زدم نزن میام خودم

سوخت بابا چادری که خریدی برا تولدم

کبودِ چشمم از شبی که گم شدم

تو شام چی گذشت که  گریه می کرد هی می فرمود  : الشام .. الشام .. بابا شامیا خواستن غرورِ مارو بشکنن .. نانجیب گفت از بدترین محله ردشون کنید محلۀ یهودیا .. یه جوری دف میزدن ، پایکوبی میکردن همه بچه ها ترسیده بودن .. (به امام حسین اوج روضه همینه .. ) دامنِ عمه رو گرفت گفت عمه .. کاش عمو عباسم بود .. کاش علی اکبر بود عمه .. عمه اگه بابامُ ببینم میگم پاهام درد میکنه .. اگه بابامُ ببینم میگم از ناقه افتادم .. عمه اول گله گی زجر رو میکنم .. آخه نصف شب وقتی تو بیابون افتادم نگفت این بچه اس .. نگفت این دخترِ .. تا اومد جلو اول یه سیلی تو صورتم زد ... بابا گوشم درد میکنه ...

به جرم اینکه ندارم پدر زدن مرا

شبیه مادرِ در پشتِ در زدن مرا

خبر نداشتم این ها چقدر نامردند

خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا

خدا كند كه عمویم ندیده باشد، چون

پدر درست همین دور و بر زدند مرا

پدر، وقت غذا تازیانه می آمد

نه ظهر و شام كه حتی سحر زدند مرا

سرم سلامت از این كوچه ها عبور نكرد

چقدر مثلِ تو ای همسفر زدند مرا

چه بینِ طشت، چه بر نیزه ها زدند تو را

چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا

چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان

اگر نظر كنی از هر نظر زدند مرا

 

فقط نه كعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی

سپر نداشتم و با سپر زدند مرا

پدر من از سرِ حرفم نیامدم پائین

پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا

مگر به یادِ كه افتاده اند دشمن ها

كه بینِ این همه زن بیشتر زدند مرا؟

زدند مادرتان را چهل نفر یكبار

ولی چهل منزل صد نفر زدند مرا

خوش اومدی تو از سفر بابا

تو رو خدا منو ببر

کجا یهو تو بی خبر بابا

گذاشتی رفتی ...

دیگه تمومه گریه و زاری

تمومه این شبایِ بیداری

آخه نگفتی دختری داری

گذاشتی رفتی ...

نذار بازم بهم جسارت شه

همین لباسِ پاره غارت شه

منو ببر که عمه راحت شه

بابا .. بابایی ..

 

هی میگفت عمه دلم برا بابام تنگ شده .. عاقبت اومدن جلو خرابه گفتن چرا سر صداس .. گفتن برید کنار .. کی بود باباشُ میخواست .. یه طشتی رو جلو بچه گذاشتن .. بچه ترسیده .. ناخنها شکسته ..

میگفت عمه من غذا نمیخوام .. آخه تقصیر نداره .. سری که توی تنورِ بویِ نون گرفته .. گفتن مگه باباتُ نمیخوای .. این روپوش کنار بزن .. تا روپوشُ کنار زد .. یه مرتبه بچه بغض کرد ... عمه این بابای منه ..!!

بابا همیشه دخترت رو بغل میگرفتی ، حالا باید من بغلت کنم .. بابا ببخش دستام توان نداره ..آخه از رو ناقه افتادم .. شروع کرد موهای بابا رو با پنجه هاش شونه کردن .. نگاه به لب و دندون بابا کرد .. ارباب مقاتل میگه اینقدر با مشت به دهنش زد .‌.

دختری که از کربلا تا شام بهانۀ بابا رو گرفته .. یه وقت دیدن دیگه صداش نمیآد .. سر یه طرف .. این دختر یه طرف .. هر چی زینب سلام الله علیها  میگفت : رقیه ..!! بابات اومده ...

مگه نمیگفتی دلم برای بابا تنگ شده .. همچین که دستشُ آورد بالا دید جون نداره .. دید دستهاش سرد شده .. گفت زن ها بیایید .. باباش اومد بردش ...

خوش اومدی تو از سفر بابا

تو رو خدا منو ببر

کجا یهو تو بی خبر بابا

گذاشتی رفتی ...

دیگه تمومه گریه و زاری

تمومه این شبایِ بیداری

آخه نگفتی دختری داری

گذاشتی رفتی ...

نذار بازم بهم جسارت شه

همین لباسِ پاره غارت شه

منو ببر که عمه راحت شه

بابا .. بابایی ..

هی میگفت عمه دلم برا بابام تنگ شده .. عاقبت اومدن جلو خرابه گفتن چرا سر صداس .. گفتن برید کنار .. کی بود باباشُ میخواست .. یه طشتی رو جلو بچه گذاشتن .. بچه ترسیده .. ناخنها شکسته ..

میگفت عمه من غذا نمیخوام .. آخه تقصیر نداره .. سری که توی تنورِ بویِ نون گرفته .. گفتن مگه باباتُ نمیخوای .. این روپوش کنار بزن .. تا روپوشُ کنار زد .. یه مرتبه بچه بغض کرد ... عمه این بابای منه ..!!

بابا همیشه دخترت رو بغل میگرفتی ، حالا باید من بغلت کنم .. بابا ببخش دستام توان نداره ..آخه از رو ناقه افتادم .. شروع کرد موهای بابا رو با پنجه هاش شونه کردن .. نگاه به لب و دندون بابا کرد .. ارباب مقاتل میگه اینقدر با مشت به دهنش زد .‌.

دختری که از کربلا تا شام بهانۀ بابا رو گرفته .. یه وقت دیدن دیگه صداش نمیآد .. سر یه طرف .. این دختر یه طرف .. هر چی زینب سلام الله علیها  میگفت : رقیه ..!! بابات اومده ...

مگه نمیگفتی دلم برای بابا تنگ شده .. همچین که دستشُ آورد بالا دید جون نداره .. دید دستهاش سرد شده .. گفت زن ها بیایید .. باباش اومد بردش ...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1012 زمان : نظرات (0)

خرابه تاریکِ، تو روشنش کردی

امشب خسته نشو اگه داد میزنی،گریه ی شما با این سه ساله یه فرقش اینه که شماها که گریه می کنید کنار دستیت آرومت میکنه،هی بهت آب میده،هی حواسش هست حالت بد نشه...اصلاً بالاتر از این...حضرت زهرا سلام الله علیها ایستاده کنارت هی اشکات رو پاک میکنه...اما امام سجاد علیه السلام می فرمایند: ما گریه می کردیم با تَهِ نیزه میزدن،ما گریه می کردیم لگد میزدن....اما تو امشب راحت داد بزن...امشب هرکی صداش گرفت بدونه یه ذره شکل رقیه شده...

خرابه تاریکِ، تو روشنش کردی

تا خرابه روشن شد یه صحنه ای رو دید...

تو هم لبت زخمِ، تو هم پُر از دردی

بابا من که چشام درست نمی بینه،تو منو نگاه کن....

نگام  کن که چجوری پیرم کردن

بی عمو...منو زمین گیرم کردن

نگام کن بابا!

زندگیمُ دادم ولی بابا! عشقتُ نه

گهواره رو دادم ولی غمِ اصغرُ نه

 سنگارو می دیدم ولی بابا! عمه رو نه

گوشواره ام رو دادم ولی بابا! معجرُ نه

سر رو انداختن جلوش،تا سر رو انداختن،عقیله ی بنی هاشم و بقیه ی مُخدرات دویدن جلویِ رقیه...شاید سر رو نبینه...میخواستن یه کاری کنن حواسش پرت بشه..اما این بچه از همون اول فهمید چه خبر شده...

برید کنار میخوام  سَرُ ببینم

زخمایِ روزِ آخرُ ببینم

جلوی چشمام رو نگیرید که میخوام

پارگی هایِ حنجرُ ببینم

سر رو بغل کرد...

مَنْ ذَا الَّذی أَیتَمَنی ...بابایی

دیگه تو آغوشِ منی...بابایی

این همه جا رفتی دلت نیومد

به دخترت سر نزنی...بابایی

زندگیمُ دادم ولی بابا! عشقتُ نه

گهواره رو دادم ولی غمِ اصغرُ نه

 سنگارو می دیدم ولی بابا! عمه رو نه

گوشواره ام رو دادم ولی بابا! معجرُ نه

حالا حرفای در گوشی...دختر دارها میدونن...یه حرف هایی رو دخترها جلو همه میزنن...اما یه وقتایی بعضی حرفها،حرفهای درگوشیِ...عمه نباید بشنوهِ...

کاشکی میشد بازم برام بخندی

پلکای زخمیتُ دیگه نبندی

خیلی تنم درد میکنه،بابایی!

از شبی که پرت شدم از بلندی

ببین لبم داره عجب شکافی

نمیشه مویِ سوختَه رو ببافی

هر دفعه گفتم که بابامُ میخوام

بهم زدن یه سیلیِ حسابی

از کوچه ها نگو

راستی خبر نداری از عمو

بگو اگر دیدیش

سَرِ رقیه سوخته مو به مو

از مجلس شراب چیزی بهش نگو

بابا چیزی بهش نگو...چی بهش نگم؟...بهش نگو تو جمعیت بودم...دیدم یه نامحرم داره خواهرم رو نشون میده...بابا تا حالا اسمِ کنیز رو نشنیده بودم...بابا دیدم نامحرما به ما بد نگاه میکنن...بابا به عمو چیزی نگو...عموم غیرتُ اللهِ...بهش نگو ریختن رو سَرِ عمه ام...خودش رو انداخت رو بچه ها تا بچه ها رو نزنن...با کعبِ نی و تازیانه و نیزه...حسین...

بابا بهش نگو از بالای ناقه افتادم...بهش نگو موهام رو کشیدن...بهش نگو پابرهنه رو خارها دویدم...بهش نگو لگد خوردم...

زندگیمُ دادم ولی بابا! عشقتُ نه

گهواره رو دادم ولی غمِ اصغرُ نه

 سنگارو می دیدم ولی بابا! عمه رو نه

گوشواره ام رو دادم ولی بابا! معجرُ نه

بیار دستت رو بالا،به رقیه...کلیدِ اربعین دستِ رقیه است...روزیِ اربعین دستِ رقیه است...باب الحسین رقیه است...هر کاری میخوای تو دستگاهِ ابی عبدالله بکنی دستِ رقیه است...ظهور امام زمان دستِ رقیه است...شفا دستِ رقیه است...بلند بگو:یا حسین....

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 486 زمان : نظرات (0)

دلم فقط به این خوشه، پیاده کربلا برم
به‌ خاطرِ خوبات آقا، بزار منم حرم برم
دلِ خراب من، همیشه تنگِ کربلاست
منو ببر حرم، اونجا که جایِ عاشقاست
اگه ردم کنی، نمیرم از در خونت
یکم محل بده، به این غلامِ دیوونت
بگی برو میرم، حرفی ندارم ای آقا
ولی اینم بدون، کیُ دارم به‌ جز خدا
حسین‌ آقام آقام، حسین‌ آقام‌ آقام‌ آقام
من از نجف تا کربلا، فقط میگم حسین حسین
به سینه میزنم آقا، فقط میگم حسین حسین
تو موکبایِ تو، تازه دلم آروم میشه
وقتی که زائرم، آتیش بهم حروم میشه
دلم میخواد آقا، پیاده تا حرم برم
به یاد بچه‌هات، تا که پاهام کنه ورم
چایی موکبات، شفایِ قلبِ مُردَمه
یه طعمی داره که، هرچی بگم بازم کمه
حسین‌ آقام آقام، حسین‌ آقام‌ آقام‌ آقام
تا نزدیکِ حرم میشم، سلام میدم به کربلا
دلم میخواد که دق کنم، که من کجا اینجا کجا
سلام به کربلات، به زائر و مجاورات
سلام به گنبد و، به اون همه کبوترات
سلام به نوکرات، چایی‌ ریزایِ موکبات
سلام من آقا، به اون شبایِ کربلات
حرم رسیدمُ، همین برایِ من بسه
به‌ جز مسیرِ تو، تموم راها بن‌ بسه
بگی برو میرم، حرفی ندارم ای آقا
ولی اینم بدون، کیُ دارم به‌ جز خدا
حسین‌ آقام آقام، حسین‌ آقام‌ آقام‌ آقام

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 590 زمان : نظرات (1)

 کربلا ای ترانه ی لبهام
کربلا پا بزار توی رویام
کربلا این شبات پریشونم
از خدا من زیارتت رو میخوام
کربلا بی قراریام ، بَسه
کربلا میمیرم از این غصه
میزنم من به هر دری اخر
نوبتم پس چرا  نمی رسه
حسرتِ... قسمت ِما هر زیارت
آرومم میکنه بوسه به تربت
تا میشم... بیقرار میرم به مشهد
میخونم زیر لب به سوی گنبد
یا رضا کربلا کربلا میخوام
کربلا دردمو کی میدونه
کربلا غصه هام فراونه
کربلا از فراغ تو هر شب
صحن چشمام همیشه بارونه
کربلا میدونی چند وقته
دوری از تو برام چقدر سخته
کربلا کاش بشی مزار من
هر کی اونجا بمیره خوشبخته
کاش بشم کشته ی تو قتله گاهت
میزنم بوسه من بر خاک راهت
آرزوم آخ اگه بِشه اجابت
میرم از مشهدِ رضا زیارت
السلطان اباالحسن علی ابن موسی الرضا

 

 

تعداد صفحات : 6

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 79
  • تعداد اعضا : 346
  • آی پی امروز : 346
  • آی پی دیروز : 342
  • بازدید امروز : 1,582
  • باردید دیروز : 2,754
  • گوگل امروز : 10
  • گوگل دیروز : 13
  • بازدید هفته : 10,929
  • بازدید ماه : 91,549
  • بازدید سال : 1,301,473
  • بازدید کلی : 19,807,301